جدول جو
جدول جو

معنی ابن ضحاک - جستجوی لغت در جدول جو

ابن ضحاک
(اِ نُ ضَحْ حا)
ابوعلی حسین بن ضحاک، شاعرمعروف به خلیع. اصلاً ایرانی از مردم خراسان. او مزّاح بوده و بخلوت خلفا راه داشته و از سال 198 ه. ق. بخدمت امین پیوسته و تا زمان مستعین میزیسته است:
گربنده جریر است و صریع است و خلیع
در راه ثنا گفتن او گردد لنگ.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ سَمْ ما)
ابوالعباس محمد کوفی قاضی. در زمان هارون الرشید به بغداد آمد و چندی آنجا ببود، پس از آن بکوفه مراجعت کرد. او مردی فصیح و لسن بوده و کلمات قصار در امثال و مواعظ داشته است. و ابن الندیم در جملۀ زهّاد از زاهدی به کنیت ابن السماک نام برده و ظاهراً مراد او صاحب همین ترجمه است. وفات او به سال 183 ه. ق. است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ سَ)
باران. (مهذب الاسماء). ابن السحاب. مطر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ءِ)
ابومحمد حسین بن احمد بن یعقوب همدانی. عالم جغرافیائی نحوی لغوی. وفات 334 ه. ق. صاحب تصنیفات در جغرافیا مانند کتاب المسالک و الممالک. عجائب الیمن. جزیره العرب و اسماء بلادها و اودیتها و غیر آن
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ طَحْ حا)
ابوالاصبغ عبدالعزیز بن علی. از مشاهیر ادباء و قرّاء اندلس. مولد به سال 498 ه. ق. در اشبیلیه. وی به مصر و شام و عراق سفر کرده و سالها درشهرهای مزبور به افادت مشغول بوده است و بعد از 559 به حلب درگذشته است. او را اشعاری لطیف و رقیق است
لغت نامه دهخدا
ابن ضحاک جهنی، و برخی جمحی آورده اند. ابونعیم از طریق عبدالعزیز عمی از مسلمه بن خالد از حبیب بن ضحاک از رسول الله روایتی آورده که گویا روایت مقطوع ومرسل باشد. (الاصابه ج 1 ص 321) (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا